خاطرات دی ماه و جشنواره آدم برفی 95
سلام عشق مامان عروسکم امروز اومدم آز روزهای دی ماهیمون که گذشت بر ات بنویسم این خاطرات رو که دارم برات ثبت میکنم ماهها ازش گذشته خخخخخ چه مامان تنبلی داری الان دقیقا روز جمعه 96/4/23 ساعت 9.30 شب هس که دارم خاطرات دی ماهت رو مینویسم چیز زیادی یادم نمیاد اما هر ماه ازت عکس انداختم و وقتی عکسارو میزارم زیرشون هم توضیحات رو تا اون جایی که یادمه برات مینویسم اکثر شبا میرفتیم باقالی خوری عاشق باقالی هستی یه شب برفی که رفته بودیم پارک این عروسکم از شهربازی سرپوشیده برات خریدیم خیلی دوسش داری یه شبم دوتایی هوس ساندویچ کردیم رفتیم رستوران تو ایل گلی جشنواره آدم بر فی بود رفته بودیم اونجا ...
نویسنده :
مامان آنيسا
22:17
عکسهای متفرقه
عروسیه پسر دختر عموی مامان جون بود که رفته بودیم با مامان جون اینا رفته بودیم از روستای عنصرود گردو بخریم که طبیعتش عالی بود چنتا عکس ازت گرفتم اینجا هم سوار اتوبوس هستیم داشتیم از بازار برمیگشتیم هوا وحشتناک سرد بود پاپوشامونم مامان جون بافته داریم کنار شومینه گرم میشیم خخخخ دوستای مهد قرآنت باهم رفته بودیم بازار گردی ...
نویسنده :
مامان آنيسا
20:27
دختر کلاس اولی من(عکسهای مدرسه)
وروجک منننننننننننننننننننننننننن زنگ ریاضی و تمرین سودوکو...دوستت یسنا زنگ علوم اینم زنگ علومه خانم معلم به روش تصویری بهتون علوم رو یاد میداد و باز هم زنگ علوم رفته بودین گیاه شناسی دست خطط ماشالاه خیلی خوش خطی از حاجی بابا به ارث بردی جشن تولد یکی از همکلاسیهات که مامانش کیک پخته بود و آورده بود کلاستون ماه محرم بود و این آقا اومده بود براتون حرف بزنه دوستات از چپ باران.ملیکا و شما صدا کشی کلمات جمله نویسی همه جمله هارو خودت میگفتی عزیزم درس ریاضی شما و سلوا اینم معلمتون گفته بود که حاجی بابا برات درست کرد هر کدوم از این کتابا یه ...
نویسنده :
مامان آنيسا
20:14